عشق یعنی (همت) و یک دل خدا
توی سینه اشتیاق کربلا
عشق یعنی شوق پروازی بزرگ
در هجوم ضخم های بی صدا
عشق یعنی قصه عباس و آب
در (طلاییه)غروب آفتاب
عشق یعنی چشم ها غرق سکوت
در درون سینه،اما انقلاب
عشق یعنی آسمان غرق خون
در شلمچه گریه گریه . . . تا جنون
عشق یعنی در سکوت یک نگاه
نغمه انا الیه راجعون
عشق یعنی در فنا نابود شدن
در میان تشنگان ساقی شدن
عشق یعنی در ره دهلاویه
غرق اشک چشم ، مشتاقی شدن
عشق یعنی حرمت یک استخوان
یادگار از قامت یک نوجوان
آنکه با خون شریفش رسم کرد
بر زمین ، جغرافیای آسمان
بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن
حاجی داشت حرف میزد و شیوید پلو با تن ماهی رو داشت قاطی میکرد
هنوز قاشق اول را نخورده رو به عبادیان کرد و پرسید
عبادی بچه ها شام چی داشت؟
همینو
واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت
تن رو فردا ظهر میدیم
حاجی قاشق رو برگردوند
غذا تو گلوم گیر کرد
حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون میدیم
حاجی همینطور کنار میکشید و گفت
به خدا منم فردا ظهر میخورم
نوجوانی بیش نبود. اما عاشق پیوستن به نیروهای مقاومت. بالاخره آرزویش برآورده شد. او در نبرد با دشمن ترین دشمنان خدا شربت شهادت نوشید و سندی شد بر افتخارات شیعه.